عشق چیست؟ همه میگویند عشق دریچه ایست که از آن با نگاه بازتر و دیدگانی پخته تر بر زندگی مینگری ولی پس چرا عشق من چشمانم را کمسو كرده؟ و اندک عقيده ای را که به زندگی كردن داشتم از من گرفته؟
ای كاش من هم همانند همه ی بی معرفتها رسم نامردی می آموختم و انسانها را در زندگی بازیچه میکردم ولی افسوس من بازیچه شدم. بازیچه ی باور ها ی لرزان دوست. بازیچه ی بی ثباتی او.
ای كاش لااقل دوست وقتی کسی را بخشيد دیگر ياد خطاهای گذشته ی او نمیکرد
آه خدای من تمام تنهایی من بخاطر دوست است دوستی که فکر میکردم همه کسم است و هیچ کس نبود.
من دنیا را از دوستی با او اگاه ساختم. به هر رهگذری میرسيدم از نیک اندیشی و اخلاق پاکش سخن میگفتم ولی بی خبر ز آن با خنجری در دست شادمان از اشكهايم منتظر زخيم تر كردن زخمهایم است...
بی شک او هم اینک شادمان است شادمان ...نمی دانم عشقها ی ديروزش را باور کنم یا اخمها و نفرتهای امروز را او با من جفا کرد جفا جفا جفا.
آه ای خدا ی من دوست داشتن به چه معناست؟ دوست داشتن یعنی احساس تنهایی کردن بدون او و من مدتهاست بااین احساس انس گرفتم.
پروردگارا من کسی را عاشقانه میپرستم ولی او در دریای عقایدش غرق شده و حتی نیم نگاهی بر من دلشکسته ی تنها نمیکند. پروردگارا مرا راحت کن از این زندگی نکبتبار که به هر گوشه ای از آن که مینگری جز رنگ نامردی و بیمعرفتی و فراموشی چیز دیگری نخواهی دید
خدایا ای كاش منم همانند او سنگین دل بودم و امروز این چنین آزرده خاطر نبودم
نظرات شما عزیزان: